صداش کردم. اما متوجهم نشد. توی چشمهاش هزارتا دریای طوفانی داشت و هزارتا کشتی شکسته که هیچ کدوم قرار نبود پهلو بگیرن. 

صداش کردم.

ولی انگار غرق شده بود.

غریق نجات نبودم و دست کمی از خودش نداشتم. منم یه فانوس شکسته بودم که نفس های آخرش رو سوسو می زد. 

آدم های غمگین، هیچ وقت  جزیره های دورشون  رو نمی بینن.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ کاشت مو Eric خرید و فروش تعمیر فلزیاب فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه) خود هیپنوتیزم کسب درآمد اینترنتی انواع دستگاه دسته بندی دانلود آهنگ جدید