اصولا وقتی نویسنده ای تبدیل به نویسنده مورد علاقتون میشه، عطش دیوانه واری برای داشتن و خوندن تمام آثارش گریبانتون رو می گیره. ومن، صحرای موراکامی دوست، هیچ وقت از این غافله عقب نمی مونم. ماجرا اینجوری بود که رفتم فروشگاه و قرار بود وسایل ژرونال بخرم. حقیقتا انتخابشون هم کردم ولی وقتی به طبقه ی پایین سر زدم، با قفسه ی زیبای ادبیات ژاپن چشم تو چشم شدم و بعدش دیگه دلم نمیخواست کاری جز کتاب خوندن انجام بدم. این شد که " به آواز باد گوش بسپار " رو از میان همه خوبان برگزیدم و با هم راهی خونه شدیم!
احتمالا این کتاب قراره سوگلی من باشه. چرا؟ چون موراکامی برای اولین بار، با این کتاب شروع به نوشتن کرد اونم وقتی که رفته بود یه مسابقه ی بیسبال رو تماشا کنه و همون اثنا، ایده این رمان یا به قول خودش داستان بلند به ذهنش رسید. کتاب رو دوست دارم نه بخاطر اینکه باید دوسش داشته باشم. دوستش دارم چون شبیه یه راهنماست. چون مقدمه اش بهم گفت اگه توام بخوای، میتونی بنویسی. میتونی تو هم " زایش قصه های میز آشچزخانه ای " خودت رو داشته باشی. موراکامی موقع نوشتن این کتاب 30 ساله بود و امروز که دارم در موردش حرف میزنم تولد 70 سالگیش رو جشن گرفتن. و چهل سال پیوند با نوشتن، با کلمات، با ادبیات این فاتح قله خیال حیرت انگیزه. درمورد خود داستان، میدونین که دوست ندارم واضح بنویسم. اما طبق نوشته ی پشت جلد، رمان در 18 روز از سال 1970 اتفاق می افتد. داستانی از یک فقدان و رابطه هایی که شکل نمی گیرند و ماجراهای یک نسل.
و در آخر قصد دارم بخش هایی از متن کتاب رو که خیلی برای خودم عزیز بودن با شما به اشتراک بذارم.
پی نوشت: نسخه انگلیسی کتاب رو برای دانلود قرار میدم. شاید شما هم مثل من به قلاب های بیشمار یک کتاب عادت نداشته باشین.
به آواز باد گوش بسپار - نسخه انگلیسی
حجم: 519 کیلوبایت
توضیحات: https://epdf.pub/queue/hear-the-wind-sing.html
درباره این سایت